شبح
هیچی دیگه جز غم 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شبح و آدرس shabah025.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نيمه شب آواره و بي حس و حال


 در سرم سوداي جامي بي زوال


بوسه اي آغاز کرديم در خيال


 دل به ياد آورد ايام وصال


 از جدايي يک ماهی ميگذشت    


 يک دوماه از عمر رفت و برنگشت


 دل به ياد آورد اول بار را


 خاطرات اولين ديدار  را


 آن نظر بازي آن اسرار را


 آن دوچشم مست آهو وار را


 همچو رازي مبهم و سربسته بود


 چون من از تکرار   او هم خسته بود


 آمد هم آشيان شد با من او


 همنشين و همزبان شد با من او 


 ناتوان بود و توان شد با من او


 دامنش شد خوابگاه خستگي


 اين چنين آغاز شد دلبستگي


واي از شب زنده داري تا سحر


 واي از آن عمري که با او شد به سر


مست او بودم زدنيا بي خبر


دم به دم اين عشق ميشد بيشتر


 آمد و در خلوتم دمساز شد


گفتگو ها بين ما آغاز شد


 گفتمش  در عشق پابرجاست دل


 گر گشائي چشم دل زيباست دل


 دل ز عشق روي تو حيران شده


در پي عشق تو سرگردان شده


 گفت در عشقت وفادارم نگار


 من تو را بس دوست دارم بی شمار


 شوق وصلت را به سردارم نگار


 با تو شادي ميشود غمهاي من


 با تو زيبا میشود فرداي من


 گفتمش عشقت زدل افزون شده


 دل زجادوي  رخت بیرون شده


 جز تو هر يادي به دل مدفون شده


 عالم از زيبائي ات مجنون شده


بر لبم بگذاشت لب يعني خموش


 طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش


 در سرم جز عشق او سودا نبود


 ديده جز بر روي او بينا نبود


 همچو عشق من هيچ گلی زيبا نبود


 خوبي اون شهره آفاق بود


 در نجابت در نکوهي طاق بود


 آه ........روزگار.....


 روزگار  اما وفا با ما نداشت


 طاقت خوشبختي ما را نداشت


 پيش پاي عشق ما سنگي گذاشت


 بي  گمان از مرگ ما پروا نداشت


 آخر اين قصه هجران بود و بس


 حسرت و رنج  فراوان بود و بس


 يار ما را از جدائي غم نبود


 در غمش مجنون و عاشق کم نبود


 بر سر پيمان خود محکم نبود


 سهم من از عشق جز ماتم نبود


 با من ديوانه پيمان ساده بست


 ساده هم آن عهد و پيمان شکست


 بي خبر پيمان ياري گسست


 اين خبر ناگاه پشتم را شکست


 آن کبوتر عاقبت از بند رست


 رفت با دلدار ديگر عهد بست


 بخت بد بين وصل او قسمت نشد


 اين گدا مشمول آن رحمت نشد


 آن طلا حاصل به اين قيمت نشد


 عاشقان خوش دلي تقدیر نيست


 با چنين تقدير بد تدبير نيست


 از غمش با دود و دم همدم شدم


 باده نوش غصه او من شدم


 مست و مخمور و خراب از غم شدم


 ذره ذره آب گشتم کم شدم


 آخرآتش زد دل ديوانه را


 سوخت بي پروا پر پروانه را


 عشق من از من گذشتي خوش گذر


 بعد از اين حتي تو اسمم را مبر


 خاطراتم رو تو بيرون کن ز سر


 ديشب از کف رفت فردا را نگر


 آخر اين يکبار از من بشنو پند


 بر منو بر روزگارم دل مبند


 عاشقي را دير فهميدي  !! چه سود ؟


عشق ديرين گسسته تار و پود


 گرچه آب رفته باز آيد به رود


  ماهي بيچاره اما مرده بود


 بعد از اين هم آشيانت هر کس است


باش با او


 ياد تو ما را بس است...

 

 

 

 

 

ما که رفتیم تو بمون باهرکی که دوسش داری 

اونیکه پنهونی سرروی شونش میذاری

ماکه رفتیم ولی این رسم وفاداری نبود...خداحافظ

[ سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, ] [ 10:3 ] [ همايون ]

 

بزنید بسلامتی عشقم 

که خودش میدونه چکار کرد

 

 

[ شنبه 22 شهريور 1393برچسب:, ] [ 15:7 ] [ همايون ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

غم
آرشيو مطالب
شهريور 1393
خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 157
بازدید کل : 27704
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 55
تعداد آنلاین : 1



Alternative content